دوشنبه, آگوست 25

Hazaraphobia and hostility towards Hazaras

نویسنده: ثنا ، نیکپی، یار

1. تعريف و ماهيت هزاره هراسي و هزاره ستيزي

2. علت و انگيزه  هزاره هراسي و هزاره ستيزي

3.  نظريه هاي هزاره هراسي و هزاره ستيزي و ادبيات مربوط به آنها

4. ريشه هاي هزاره هراسي و اشکال تبارز آن در جامعه

تعريف و ماهيت هزاره هراسي و هزاره ستيزي

هراس (فوبيا) چيست؟  فوبيا ترس بيش از حد و دائمي، غيرمنطقي و بي‌معني از عاملي است که معمولا کمتر احتمال آسيب رساندن آن وجود دارد.

هزاره هراسي عبارت از ترس غير منطقي، بي اساس و تحريک شده است که براي اجراي هزاره ستيزي و نسل کشي مردم هزاره بطور دايمي و سيستماتيک تعميم ميگردد.

در عقب هزاره هراسي نيروي محرکه افغانستاني و بيرون مرزي وجود دارند که جنگ رواني افراد جامعه را عليه مردم هزاره راه اندازي مي کنند.

ستيزه جويي چيست؟ رفتار اجتماعي مرتبط با جنگيدن است. اين واژه معناي گسترده‌تري نسبت به رفتار پرخاشگرانه را دارد، زيرا شامل تهديد، نمايش، عقب‌نشيني، موضع‌گيري و مصالحه مي‌شود.

هزاره ستيزي چيست؟ رفتار اجتماعي پرخاشگرانه، تهديدآميز و محدود کننده جامعه و دولت با هزاره ها که به شکل سيستماتيک و دوامدار موجود است.

هزاره هراسي انگيزه تقلبي و مصنوعي براي هزاره ستيزي و نسل کشي مردم هزاره مي باشد.

رابطه هزاره هراسي و هزاره ستيزي در آن است که هزاره هراسي هم عامل(فاکتور) کمک کننده و هم عامل (علت) هزاره ستيزي براي اجراي نسل کشي است.

هزاره ستيزي، اجراي نسل کشي است که در اينجا به مثابه معلول پديد مي آيد و با هم رابطه دياليکتيکي دارند. هزاره ستيزي و هزاره هراسي هر دو براي هدفي که اجراي نسل کشي است، پديد آورده شده است.

اگر بگوييم که وزيدن باد شاخه درختان را تکان ميدهد. در اينجا وزيدن باد علت و تکان خوردن شاخه ها معلول است. اگر تکان خوردن شاخه ها را اجراي نسل کشي يا ستيزه با هزاره ها بدانيم، پس وزيدن باد علت تکان دادن شاخه ها است. چرا شاخه ها تکان مي خورند، زيرا باد بر آنها مي وزند. چرا هزاره هراسي بيش از حد و دائمي، غيرمنطقي و بي‌معني  را پديد مي آورند، زيرا مي خواهند که هزاره ها را نسل کشي کنند.

لازم است که هزاره ستيزي و هزاره هراسي را در پيوند نزديک با يکديگر شان بررسي کنيم.

هزاره هراسي را مي توان به عنوان عامل اصلي احساسات ضد هزاره دانست.

هزاره هراسي به عنوان يک ترس يا نفرت عميق، اغلب به نگرش هاي منفي و رفتارهاي تبعيض آميز نسبت به مردم هزاره دامن مي زند، سپس اين تعصب مي تواند به اشکال مختلف ظاهر شود که مي توان آن را قرار زير بررسي کرد:

ـ تبعيض اجتماعي: طرد از محافل اجتماعي، محل کار و مؤسسات آموزشي.

تبعيض اجتماعي در مورد هزاره ها در امتداد بيش از يک سده اعمال شده است.  در زمان حاضر تغيير خط برق پروژه توتاپ از مناطق هزاره نشين، سهميه بندي شموليت در دانشگاه ها از نمونه هاي انکارناپذير تبعيض اجتماعي در دوران  حکومت اشرف غني احمدزي بود.

ـ حاشيه نشيني سياسي: نفي حقوق سياسي و نمايندگي براي اجراي حاشيه راندن مردم هزاره از راه محدود سازي نمايندگي يا تقلب نمايندگي انجام مي شود. تقلب نمايندگي در رژيم هاي حامد کرزي و اشرف غني احمدزي از نمونه هاي بارز تبارز هزاره هراسي با استفاده از شيوه حاشيه راندن و نفي حقوق سياسي است.

ـ ضرر اقتصادي: فرصت هاي اقتصادي محدود و دسترسي به منابع کمتر براي مناطق هزاره نشين و تقليل بودجه عمراني ولايت هاي مربوط به هزاره ها در همه حکومت هاي افغانستان مشهود بوده است که نياز به تفصيل بيشتر را ندارد.

ـ خشونت فيزيکي: حملات، آزار، اذيت، قتل هزاره ها توسط حکومت ها، کوچي هاي زير حمايت حکومت ها، گروه هاي بنيادگر مذهبي در همه دوره هاي حکومت هاي دست نشانده در افغانستان انکار ناپذير است.

بنابراين، در حالي که هزاره هراسي وضعيت رواني زيربنايي در جامعه است، احساسات ضد هزاره رفتار قابل مشاهده اي است که از آن ناشي مي شود.

هزاره هراسي و هزاره ستيزي (احساسات ضد هزاره) ارتباط تنگاتنگي با هم دارند و اولي اغلب به دومي دامن مي زند.

براي شناخت ژرف تر از هزاره هراسي و هزاره ستيزي دوکتاب داستاني و علمي را ورق مي زنيم. کتاب «گدي پران باز» (1) از نوشته هاي خالد حسيني که بنام «بادبادک باز» هم ترجمه شده بيان هزاره ستيزي است. به باور من اين کتاب بارزترين، خشن ترين و افراطي ترين ادبيات و روش هاي هزاره ستيزي را بيان کرده است، نه هزاره هراسي. در اين کتاب تنها و تنها ضعيف بودن، بيچاره بودن، پائين بودن هزاره ترسيم شده و صفاتي برازنده ي هزاره ها که انگيزه براي حسادت و هزاره هراسي ديگران مي شود، ديده نمي شود.

خالد حسيني موقف اجتماعي هزاره ها را به مثابه کاست بندي(طبقه بندي) در هند قديم تشريح کرده که گويا اين موقف اجتماعي «قبول شده» هزاره ها باشد.

کتاب دوم «آموزش ستمديدگان است. پائولو فريره فيلسوف برازيلي موضوع «غيرانساني‌سازي» ستمديگان توسط ستمگران را در  اين کتاب مطرح کرده است.(2)

کتاب رمان خالد حسيني بيشتر بر نظريه غير انساني سازي استوار است. اما در مورد هزاره هراسي، هزاره ستيزي و نتيجه هردو يعني نسل کشي مردم هزاره بايد تأکيد شود که ستمگران و اجرا کننده هاي نسل کشي خود انسان زدايي شده اند. با تائيد نظريه فريره بايد گفت که بلي اجرا کننده هاي نسل کشي مردم هزاره هم عمل «غير انساني سازي» را انجام ميدهند، فرهنگ و هويت هزاره را نابود مي کنند، اما نتوانسته اند مردم هزاره را غير انساني بسازند. بدون شک محروميت ها و ضرر هايي مادي را بر آنها وارد کرده اند اما در غير انساني سازي معنوي مردم هزاره موفق نبوده اند.  موفقيت آنها تنها در غير انساني سازي گروه هاي کوچک فرقه اي يا «سياسي» بوده که توانسته اند با استفاده از ابزار قدرت و ثروت عده اي را از منافع مردم شان دور بسازند که بهترين مثال آن در در دوره حکومت اشرف غني احمدزي موجود است. 

اجرا کننده نسل کشي بيشتر  غير انساني (انسان زدايي) شده اند تا «ستمديدگان» قرباني شده.

انتحاري هايي که خود را در نهاد هاي آموزشي و مذهبي هزاره ها منفجر مي کنند تا هزاره ها را بکشند، انسان زدايي شده اند؛ کساني که انتحاري را از پاکستان انتقال ميدادند و زمينه اجراي انتحار را مساعد مي ساختند، انسان زدايي شده اند، کساني که افراد انتحاري را خلق کرده اند انسان زدايي شده اند يا به گفته فريره غير انساني شده اند، سيستم جهاني ترور و انتحار در کل غير انساني است، حتي افراد جامعه که در مقابل نسل کشي خاموش هستند در حقيقت دوره طولاني انسان زداني را طي کرده و  در يک مرحله پيچيده تغييرات رواني، انسان زدايي شده اند. (به بحث اول مراجعه شود)

اجرا کننده هاي نسل کشي مردم هزاره اول انسان زدايي شده اند، سپس هراسي در مغز آنها با استفاده ابزاري از مذهب، قوم و قبيله وغيره ترزيق شده است، تا انگيزه نسل کشي در ذهن آنها زنده شود.

 هراس از هزاره ها، هزاره ستيزي را تحريک کرده که نتيجه آن به نسل کشي منجر شده است.

در نتيجه مي توان گفت که هزاره هراسي از برتري هاي انساني هزاره ها و تحريک شدن حسادت در مقابل اين برتري ها بوجود مي آيد.

علت و انگيزه هزاره هراسي و هزاره ستيزي

اول : علت و انگيزه داخلي و ملي

1. هزاره ها عامل مدنيت و فرهنگ است: قدرت سياسي ندارند، قدرت مدني دارند، قدرت نظامي ندارند فرهنگ دارند، تفنگ ندارند، قلم دارند.

اين قابليت و توانايي هزاره ها، گروه هاي داراي قدرت سياسي را عليه آنها تحريک مي کند و با هزاره ها راه ستيزه را در پيش ميگيرند. زيرا آنها مي ترسند که مبادا قدرت هزاره ها بيشتر شود و خواستار تقسيم قدرت شوند.

ـ بينش قبيله اي چشم و احساس آن است نه عقل. هر کسيکه همانند افراد قبيله نبود، دشمن وي به حساب مي آيد. اين دشمني در هزاره هراسي و هزاره ستيزي ظاهر مي شود.

 ـ بينش مذهبي قبيله هم بينش ساخته و پرداخته خود شان به شکل آيين و سنت ها است که به باور آنها همه افراد جامعه بايد آنرا بپذيرند. در غير آن با ديگرانديشان و مخالفان بايد در ستيزه و هراس قرار داشته باشند.

ـ تقلب هاي رسانه اي از نام هزاره ها براي دشنام و اهانت ديگران و تحريک هزاره هراسي و هزاره ستيزي

ـ  از برتري ها و از نارسايي هاي قرباني هم استفاده صورت ميگيرد. بر برتري هاي مردم هزاره انگشت انتقاد مي گذارند و براي محدود سازي از آن استفاده مي کنند و  با استفاده از نارسايي و نواقص بر مردم هزاره ضربه وارد مي کنند.

2. برتري هاي برجسته مردم هزاره که حسودان قدرت را به هزاره هراسي سوق ميدهد، قرار ذيل است:

ـ استعداد و توانايي به علم دانش دارد،

ـ تسليم ناپذيري هزاره ها،

ـ هزاره ها سازنده و با ابتکار هستند،

ـ هزاره ها موضع گيري سياسي در باره نطام سياسي کشور  دارند و در انتخابات سهم فعال ميگيرند.

3. نارسايي هاي مردم هزاره:

ـ احساسات و تندرويي عده اي از هزاره هاي که ناشي از محروميت دوامدار  گذشته و بي عدالتي حال در ذهن آنها موجود است و گاهي به زبان آنها جاري مي شود.

ـ غير ستيزي: طوريکه هزاره توسط گروه هاي هزاره ستيز به غيرستيزي متهم مي شوند، عادلانه نيست. زيرا غيرستيزي در خردجمعي جامعه هزاره و حلقات علمي و فرهنگي وجود ندارد. از سوي ديگر غير ستيزي هزاره ها هميشه جنبه دفاعي در مقابل هزاره ستيزي است که در رسانه هاي اجتماعي ديده شده است.

ـ رهبري آخوند و شيخ :   نيکپي پور مي نويسد : «هزاره غرق در فاجعه نفاق ذات البيني و قهقراي انزوا از اقوام ديگر  2014 م «رويهمرفته زمانيکه روال مروج در جامعه هزاره به رهبري جهاد و آخوند را دقيق شناسايي کنيم، ديده مي شود که قرباني اين هزاره هراسي خود هزاره استند، تا اقوام ديگر. شيوه اداره ساختاري مذهبي در چوکات رهبر و آخوند و اداره همه امور جامعه از يک دست واقعا ترسناک است. در حقيقت هزاره ستيزي در بطن جامعه هزاره جا دارد. آخوند بيشتر از طالب و کوچي هزاره ستيز است. اگر طالب، کوچي يا ساير دشمنان هزاره از خارج جامعه بالاي آنها حمله مي کنند، ميکانيزم هزاره ستيز داخلي ، هزاره را از بطن آن نابود مي کند.(1)

 نظريه هاي هزاره ستيزي و ادبيات مربوط به آنها

اول: هزاره هراسي در سطح کشوري با ادبيات ويژه تبارز مي کند که مروجترين آنها قرار ذيل است:

ـ تنها هزاره ها قرباني نسل کشي نيستند، افراد همه اقوام کشته مي شوند.

ـ هزاره ها زياده خواهي مي کنند.

ـ هزاره گرايي، هزاره پرستي و نژادباوري هزاره ها را ار مردمان ديگر دور مي کند.

ـ هزاره ها دشمن تراشي مي کنند. هميشه شکايت دارند.

ـ موضوع هزاره فيسبوک يا هزاره احساساتي  و هزاره عقلاني در اين جا قابل تدقيق است.

ـ ستيزه کردن بر هزاره ها بنام نقد ؟

ـ در بالا در باره علت و معلول صحبت شد. اگر هزاره هراسي علت است، پس هر علت معلول ناگزير دارد. نبايد معلول را ناديده گرفته علت را مجرد و بدون معلول مورد قضاوت قرار بدهيم. زيرا ستيزه بر هزاره معلول است. اگر هزاره هراسي(علت) نمي بود، ستيزه بر هزاره هم وجود نميداشت.

دوم : علت و انگيزه بيروني (منطقه اي و جهاني)

ـ منابع خارجي هزاره ستيزي وهابيت، سلفي ها و تکفيري گري هايي است که توسط انگليس بر مردم سعودي تحميل شده است.

ـ وابستگي هاي فکري، عقيدتي،کشور هاي خارج، مانند برچسپ هاي ايران پرستي، پاکستان پرستي، غربي گرايي هم توسط هزاره ها و هم توسط مخالفان هزاره به رشد هزاره هراسي کمک مي کند.

ـ وابستگي برخي گروه هاي هزاره  به ايران،

ـ گرايش به «پان تر کيزم» نيز بحيث نگراني پنداشته مي شود.  افراد متعصب قومي از اتحاد هزاره ها و ترکتباران هراس دارند. براي جدايي اين دو قوم از برچسپ «پان ترکيزم» بر عليه ترکتباران کار مي گيرند و تلاش مي کنند که هراسي را در اين زمينه بوجود بياورند که هزاره هراسي و تورک هراسي است.

ريشه هاي هزاره هراسي و اشکال تبارز آن در جامعه

اساس هزاره ستيزي نتيجه فعاليت هاي دوامدار مراحل رواني نسل کشي است. ساختار نسل کشي توانسته است در امتداد دهه ها و حتي سده ها ذهنيت افراد جامعه را در مورد هزاره تغيير بدهد يا حد اقل مردم را در اجراي نسل کشي مردم هزاره بي تفاوت بسازند. اين مسأله در سخنراني اول به تفصيل تشريح شده است.

داکتر هارون امير زاده در مقاله اي زير عنوان « هزاره ها، خشونت و ساختار شکني»، به قول  از «جمهوري سکوت، در برگه «خراسان زمين» مي نويسد: «بايد گفت  قبل از همه هزاره ستيزي و هم هراس از هزاره ها از دو توهم بر مي خيزد:  نخست از تبعيض و تعصب  تاريخي نسبت به آنها؛ دوم نتيجه تندروي ها و خشونت هاي منسوب به آنها. اين در حاليست که هزاره ها  همواره در چند سده اخير در هراس زندگي کرده اند. چنانچه يکي از آگاهان هزاره در مورد هراس سنتي هزاره ها از ديگران چنين مي نويسد:   « خشونت در مورد هزاره‌ها به طور اجتناب ناپذيري با موجوديت آنها گره خورده است و اصل حذف فزيكي هزاره‌ها از جغرافياي سياسي افغانستان، اساسي‌ترين قاعدة بازي سياسي در اين كشور بوده است. تاريخ، زندگي و معيشت هزاره‌ها را خشونت احاطه نموده است. هراس همزاد هميشگي هزاره‌ها بوده و هر هزاره با هراس به دنيا مي ‌آيد، در ترس و لرز زندگي مي ‌كند و در چنگال خشونت مي ‌ميرد.» (1) اگر اظهارات آقاي هارون امير زاده  در مورد خشونت و تندرويي هزاره ها را بررسي کنيم، هزاره ها خشن نيستند. هزاره ها چندين بار مدني تر و دموکرات تر و عدالت پسند تر از ساير اقوام هستند. اما در بعضي مواقع تندرويي مذهبي را نمي توان در ميان هزاره هاي شيعه اثناعشري بکلي رد کرد. اين تندرويي ناشي از سرکوب دوامدار  و ناديده گرفتن موجوديت و هويت هزاره ها  است که تنها در چوکات مذهب مي تواند تبارز کند.

  در اينجا پيش از تشريح موضوع، لازم مي دانم مکثي در باره چند واژه نزديک به اين مسأله داشته باشيم. واژهاي هزاره ستيزي و «هزاره هراسي» در حقيقت يک ريشه دارند. روشن است که هزاره هراسي برعلاوه ساير علت ها نتيجه هزاره ستيزي نيز است. اجرا کننده هر جرمي از پيامد هاي عمل جرمي اش تشويش و ترس دارد. هزاره هراسي در حقيقت از همين جا ريشه مي گيرد. اما در ظاهر مي تواند مفهوم آن در کنش ها و واکنشها انحراف داده شود. مثال، گروهي با قساوت و سنگدلي گروهي از مردم هزاره را کشته اند. نزديکان و فرزندان قربانيان نسل کشي از اجرا کننده هاي نسل کشي انتقام مي گيرند. در اينجا باريکي منطقي و حقوقي وجود دارد. کسانيکه به ادامه جنايات سيتماتيک گروه قومي هزاره را کشته اند، در حقيقت جنايت نسل کشي را انجام داده اند. يعني به قصد نابودي افراد گروه قومي يا مذهبي اين کار را کرده اند. اما کساني که انتقام قربانيان شان را گرفته اند، نيت نابودي گروه قومي را نداشته و هدف شان انتقام خوني بوده است نه نابودي گروه قومي. ادامه انتقام و انتقام گيري هراسي را براي اجرا کننده هاي نسل کشي بوجود مي آورد که به ذهنيت عامه جابجا مي شود و هراس همگاني مي شود. اگر کشتار نمي بود، انتقام هم وجود نمي داشت. پس منبع هزاره هراسي در اينجا، هزاره ها نه، بلکه هزاره ستيزي است. طوريکه گفته شد، بدون شک هزاره ها هم کوتاهي هاي دارند که نسل کشي را تحريک مي کنند. در اين مورد در بخش ويکتومالوژي نسل کشي دوباره بر مي گرديم.

هزاره هراسي در عرصه هاي زندگي مسالمت آميز، بخش فرهنگ و مدنيت، هراسي است که منشا در هزاره ستيزي، حسادت هاي قومي و بُخل و تعصبات قبيله اي دارد.

به باور من کسي که عقل، منطق و آگاهي اش مربوط به جامعه بدوي است، بجاي که از افراد جامعه مدني تر از خودش، بياموزد، آن جامعه را با خود به بدويت مي کشاند.

  سوالات و ادعا هاي در اين مورد وجود دارد که  هزاره ها بايد دادخواهي را قومي نساخته و عليه تمام بي‌عدالتي‌ها و جنايت‌ها اعتراض کنند. آنها هزاره ها را به غير ستيزي و مظلوم نمايي متهم مي کنند. با تاسف کساني که اين ادعا ها را مطرح مي کنند، خود به عدالتخواهي باور ندارند. چنين افراد تفاوتي ميان مردمي که نابود مي شوند و مردمي که از کرسي ها و امتيازات دولتي محروم شده اند، قايل نيستند. اين خود بي عدالتي است. عدالتخواهي توأم با بي عدالتي ناممکن است. زيرا عدالتخواهان در اينجا اهداف مختلف دارند. يکي براي بقايش مبارزه مي کند و ديگري براي کسب امتياز، بقاي گروه اجتماعي ديگر را در خطر مي اندازد.

رويهمرفته، هزاره ها هم نقص هايي دارند که آنها را به قرباني سوق مي دهند.

چيز هاي که مردم هزاره را در بحران سخت و کمرشکن قرار داده، عمده ترين نمونه هاي آن در دوره هاي حکومت هاي اسلامي و حکومت هاي دست نشانده در سه دهه اخير بوده است. در اين سه دهه نسل کشي تشديد شد، هزاره ها زمين هاي شان را از دست دادند، آنها به بازيچه دست حکومت هاي اجرا کننده نسل کشي تبديل شدند.

هزاره ستيزي و هزاره هراسي علت هاي عميقتر از آن را دارد که در ادبيات پاپليستي و تبليغاتي رسانه هاي افغانستان  و ادبيات حقوقي و سياسي فعالان حقوق بين المللي وجود دارد.

گرچه لازم است اين موضوع در سطح عميقتر، وسيع تر و علمي تر تشريح شود، اما من علت هاي هزاره ستيزي و هزاره هراسي را در نکات ذيل مي بينم.

      تبليغات دوامدار براي اجراي مرحله رواني نسل کشي، قسميکه در سخنراني اول در بخش مراحل روانشناسي نسل کشي شرح داده شد. ميکانيزم رواني هزاره ستيزي در امتداد دهه ها و سده ها شکل گرفته است. سخنراني اول تشريح مفصل اين موضوع را بيان کرده است که بيننده علاقه مند مي تواند به آن مراجعه کند.

  تعصبات مذهبي از فعال ترين علت هزاره ستيزي است که در عقب آن ظاهرا رقابت هاي عربستان سعودي و ايران قرار دارد، اما رقابت ها در اين زمينه بالاتر از منطقه و دو بخش اسلام يعني سني و شيعه است. ظهور گروه هاي سني و شيعه افراطي لشکر جهنگوي و سپاه محمد در پاکستان ، تبارزي ازهمين رقابت هاي جهاني است. خوشبختانه تصادم سني و شيعه در افغانستان يکي از تجربه هاي ناکام تفرقه افگنان بوده که آنها نتوانستد جنايات اجرا شده استخباراتي و گروهي را به خصومت مذهبي مردمي تبديل کنند.  اين موضوع در بالا به حيث انگيزه نسل کشي تشريح شده است که به تفصيل بيشتر نياز نيست.

    نقايص و تناقضاتي دروني هزاره هم هزاره ستيزي و هزاره هراسي را تحريک مي کند که در موضوع بعدي علت هاي ويکتومالوژيک نسل کشي و فاکتور هاي «خود نسل کشي» تشريح مي شود.

علت هاي مربوط به ويکتومالوژي نسل کشي  و فاکتور هاي خود نسل کشي

علت و انگيزه دروني هزاره ها در اجراي نسل کشي : برعلاوه علت و انگيزه هاي عام نسل کشي مردم هزاره انگيزه هايي در درون جامعه هزاره وجود دارند که نسل کشي و هزاره ستيزي را تشويق مي کند. تا اين مسايل باز نشوند و شناسايي نگردند، روند نسل کشي تشديد و تقويت مي گردد. عواملي که در درون جامعه هزاره اجراي نسل کشي را از خارج جامعه آسان مي سازد، هم مربوط به نقايص دروني و هم مربوط به فاکتور هاي است که سال هاي سال از خارج جامعه هزاره در درون آن نهادينه شده و به فکتور داخلي جامعه تبديل شده اند. هزاره ها در دوره هاي خان خاني قبل از حکومت هاي استبدادي دچار استبداد خودي بودند.

مير غلام محمد غبار در کتاب «افغانستان در مسير تاريخ مي نويسد: «يک تعداد رهبران مذهبي بنام هاي سيد، مبلغ، ملا و خطيب و غيره در پهلوي ملوک الطوايف قرار گرفتند. پس مردم هزاره که قبلا قسمت عمده حاصلات کار خود را «قهرا» در دهن مير و ارباب، سلطان و کدخدا مي انداختند اينک بقيه حاصلات خود را «طوعا» در دامن اين نائبان شرعيت مي ريختند. به اين ترتيب دارايي دهقان و چوپان هزاره بعنوان ماليات و بيگار و خرچ دسترخوان ملک و خان و نذر و نياز ، خمس ، زکات وغيره ارباب و روحاني بلعيده مي شد.» (3) 

نکته بسيار مهم در اينجا عناصر طُفيلي که در آن وقت حساس و دشوار زندگي را براي مردم هزاره تنگ کرده بودند و به جز ميکانيزم نسل کشي هزاره تبديل شده بودند، حالا بنام رهبر، پير، جهادي، حجت الاسلام وغيره خون هزاره را مي مکند و جز روند نسل کشي مردم هزاره شده اند. جاي تاسف است که تعدادي از روشنگران و عدالتخواهان هزاره هم که در عصر بنيادگرايي در ايران و پاکستان رشد کرده اند، از اين روند اعتراضي ندارند و براي اخذ امتياز به سياهي لشکر پير، آخوند، حجت الاسلام تبديل مي شوند.

    ريشه هاي خارجي هزاره هراسي از مهمترين بخش اين مسأله است که در بخش هاي ديگر اين کتاب بحث هاي مفصل انجام شده است. زيرا سياست هاي تغيير رژيم، تغيير جغرافيا و معمار هاي قومي که با استفاده از  ابزار بنيادگرايي ديني انجام مي شود، تنها با بي ثبات سازي، جنگ، ترور و نسل کشي قابل تطبيق است. هزاره هراسي براي اجراکننده هاي داخلي و خارجي ابزار مناسبي به شمار مي رود.

در نتيجه مي توان گفت که هزاره هراسي و هزاره ستيزي با موجوديت پديده  هاي ذيل شکل مي گيرد و  نسل کشي مردم هزاره را تداوم مي بخشد:

1. تصادم مدنيت و بدويت که در سخنراني هشتم مورد بررسي مفصل قرار گرفته است.

2. هراس براي از دست دادن برتري هاي سياسي که در سخنراني هشتم در بخش «انگيزه سياسي نسل کشي مردم هزاره» بررسي شده است.

3. تبليغات دوامدار براي اجراي مراحل رواني نسل کشي که در سخنراني اول تشريح شده است.

4. تعصبات مذهبي و ساختار هاي افراطيون خشونتگر سني و شيعه مانند وهابيت در افغانستان ، لشکر جنگوي، سپاه محمد در پاکستان که در بخش «انگيزه مذهبي نسل کشي مردم هزاره» در سخنراني هشتم تشريح شده است.

5. موجوديت عناصر طفيلي در امور هزاره مانند رهبر، شيخ، حجت السلام وغير  نيز عواملي اند که هزاره ستيزي را تقويت مي کنند. زيرا اين پديده ها به آساني در اختيار اجرا کننده هاي نسل کشي قرار مي گيرد و هزاره هراسي را از داخل جوامع هزاره دامن مي زنند.

6. نقايص وتناقضات دروني که در بحث «علت هاي مربوط به ويکتومالوژي نسل کشي و فاکتور هاي خود نسل کشي مردم هزاره» در سخنراني هشتم به تفصيل تشريح شده است.

منابع و مأخذ

1 . خالد حسيني بادبادک، ترجمه مهدي غبرائي، تهران، 1378 هخ.

2 . پائولو فريره، آموزش ستمديدگان، ترجمه احمد سرشک و سيفت الله داد، نيويارک، 1970، ص 21

3. نيکپي پور : «هزاره غرق در فاجعه نفاق ذات البيني و قهقراي انزوا از اقوام ديگر  2014 م، کابل پرس، 12 فبروري 2014.

https://www.kabulpress.org/article191353.html

4. ثنا متين يار، ويکتومالوژي انتحار در افغانستان برگه حقيقت از 29 دسمبر 2017م

5. ميرغلام محمد غبار، افغانستان در مسير تاريخ، مطبعه دولتي کابل، 1967م ص 666

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version